::یارئوف::
.
.
و تو باز مرا مبعوث می خواهی!برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم،و باز من می گریزم.از تمام آنچه مرا به نام تو می خواند.من می ترسم.من از لرزشِ بعد از فرودِ واژه می ترسم
"از حرا فرود آمد.گفت:«برد بیاورید تا خود را بپوشانم»می لرزید،و می لرزید،چنان که بید در باد.باز صدایش کردی:«ای جامه ی به خود پیچیده!برخیز!»*
من می ترسم.از لرزش بعد از فرود واژه می ترسم.از اینکه دیگر نگذاری لایِ جامه های به خود پیچیده ام بمانم.از اینکه بخواهی برخیزم.من می خواهم بخوابم.لایِ لایه هایم.من از برخواستن می ترسم.
تو مرا مبعوث می خواهی.برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم!ومن می گریزم،از تمامِ آن چه مرا به نامِ تو می خواند ...**
.
فاستقم کما اُمِرت؛نه کمی کم و نه کمی بیش.این یعنی دستور،که نباید خودت را کمتر از ذره ای،بیشتر برای نفهمیدن آن مرد و زن بیازاری.این یعنی توئی که انقدر مهربانی،یعنی آدمی که بسیار پسندیده و ستایش شده است،باید خودش را بیاورد در حد فهم آدم هایی که هیچی سرشان نمی شود،حتی دیده های خودشان هم انکار می کنند،چه برسد به ...
امشب،احیایِ اعتراف است.احیایِ فکر،احیایِ باز نگه داشتنِ چشمِ عقل-که بخاطر اثر وضعی هزار و یکی عمل زیر کلی غبار خاک می خورد-،بیدار باشِ دل-که در چند راهی هایِ اینجا بی تکلیف است-شبِ ...
امشب شبِ همه ی اینها هست و نیست.امشب،منِ دست خالیِ بد احوالِ پیچیده در خواهش های هفت رنگ،جوابگویی متقن تر از جناب تان نمی شناسم،مردی که خودش پیش تر اَتَم و اَکمَل خُلق بود و مثلِ امشبی،از ذرات آسمان و زمین و ما بینهُما،برهیچ کس پوشیده نماند اِنی بُعِثتُ لِاُتمم لمکارِم الاَخلاق ،الی یوم القیامه ...
یا ایها العزیزِ دلم!حضرت نور،رحمة للعالمین!دست بالایِ سر و معترف آمده ام،گرچه،می دانم سربلندم می خواهی و از شدت رآفتت اشکی هم مهمان آسمانِ چشم های تان می شود از دیدنِ این حالم-که همه ی خواسته ی شما و دُخت تان و پسران تان،شفاعت این امت بود-،معترفم و امیدوار،حال خرابم و امیدوار،دلتنگم و امیدوار،... و امیدوار؛و کفر است ناامیدی از رحمةللعالمین تان ...
وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ آمده ام.و همان یوسفی را شاهدِ دستِ پر برگشتنم می گیرم که مژده داد برتری و نکوئی و خاتمیت تان را،از بود و نبودِ خلقت ...
... فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.
من ندیدم که کریمی به کرم به فکر کند/که چه اندازه به زائر بدهد فکر کند ...
.
.
.
+مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت**زادگاهش برهوت عربستان باشد
++دلم عجیب یک مناسبت نویسیِ درست و درمان می طلبید!این،حاصلِ فقط کمی از حالِ این شب و روزهایم بود؛فقط کمی ...
+++الحمدلله!یک قرص ِماه ِرجبِ دیگر هم حیات داشتم.و البته متفاوت!!همه چیز را این ماه ها چندبرابر محفوظ می کنند؟؟مثلآ کنارِ همسر بودن را هم حتی؟!چقدر و چقدر و چقدر دلم می کشد این طوری باشد ... آ خــــدا ... :)) راستی!ممنون که سه روز بست نشینی ام در خانه ات را تحمل کردی مهربان ...
++++و فکرِ آمدن ماه هایِ ماهِ شعبان و رمضان و بعدی و بعدی و ... هر دوازده ماه،بل هر هفته و روز و ساعت و لحظه و دم و بازدمی،نمک خورِ این همه لحطاتِ شیرین هستیم؛مدیونِ خودِ رب العالمین و پادرمیانی عشقِ انوارِ واحد ... شُکر،شکر،شکر ...
+++++تعلق عنوان به غلامرضا سازگار.
.
(*سورهی مبارکه ی مدثر/**خدا خانه دارد؛فاطمه شهیدی)