...بَلال...
-وضعِ زندگی مان خوب بود.پدر پول تو جیبی خوبی بهش می داد,اما همیشه جیبش خالی بود.وقتی شهید شد خیلی از کسانی که سرِ مزارش می آمدند را نمی شناختیم.پول تو جیبی های اکبر,برکتِ سفره ی خیلی ها بود.
-تا دیدمش رفتم جلو و روبوسی کردم.گفتم مبارک باشد.پزشکی قبول شدید.انگار برایش اهمیت نداشت.با تبسم گفت:هر وقت شهید شدم تبریک بگویید.
-بعضی ها که او را نمی شناختند,برایشان سوال بود این دانشجوی پول دار,وسطِ خاک و خون آمده چه کار؟
-شکر خدا وضعِ مال اش خوب بود.خانه داشت,ماشین داشت,و ... دلش در جبهه بود.در شرایطِ اقتصادی آن روزها جزوِ پول دارها محسوب می شد.اما برای مادیات ارزش قائل نبود.به هیچ چیز دل نبست.پرِ پرواز داشت انگار ...
* * * * * * * *
گفتم می شود ساده زندگی کرد,ساده یعنی در حد رفع نیاز ها,یعنی تر!! چیزی برای سیر شدن و چیزی برای پوشیدن و جایی برای سکونت و تمامِ اینها هم در حدِ معمولی.
گفت یعنی نمی خواهی مثل فلانی زندگی کنی؟خانه ات؟
گفتم ببین!من اصلآ قصدم مقایسه نیست.دارم در مورد خودم حرف می زنم.می گویم من این سبک را می پسندم.نمی دانم فلانی اگر 3میلیون تومان بیاید دستش چکار می کند,اما من میخواهم اگر روزی 3میلیون آمد دستم,2/5میلیونش را بدهم صدقه.ونیازهایم را با 500تومان مدیریت کنم.به من اینطوری می چسبد!
گفت مگر می شود؟حالا می گویی!داشته باشی ...
گفتم کم و زیاد فرقی نمی کند.مثالی زدم!اما ببین!حرفم این است:خوب است همیشه این تفکر با آدم باشد.حتا اگر نشود عملیاتی شود!گفتم کلآ زندگی راحت و پر زرق و برق و ظاهرآ شیک را دوست ندارم :) دلم می خوهد در طول و عرض و مساحت و حجم حیاتم,مثل بلال باشم,نه ذرت.
تکمله ی اول:زل زده بودم به بلال هایی که کباب می شدند.سیاه می شدند.دانه می ترکاندند.از ریخت و قیافه و رنگِ بلالی شان می افتادند.گرمشان می شد.آخر هم می رفتند دوشِ آب-نمک.ذهنم رفت پیشِ کنسروِ ذرت؛که چه شیک و بسته بندی شده ست.سرنوشت هر دوی آنها از بین رفتن است؛اما به یکی سخت می گذرد و به یکی راحت.حالا این ها از خودشان اراده ای ندارند؛ولی منِ آدم,که با اراده ام,که از زمین و زمان مجزا شده ام,خوب است اگر با انتخاب بلالی زندگی کنم!وخیلی خوب تر تر!! اگر خدا بلالی بخواهدم...
دنیا,جایِ زندگیِ ذرتی نیست!
لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ / بلد-4
براستى که انسان را در رنج آفریده ایم
تکمله ی دوم:جنگ همیشه هست.این را دیگر همه می دانند!حالا یک عده سرشان را گرم می کنند تا خیلی متوجه نشوند.(بقول بعضی ها:می دونم,اما خودمو زدم به نفهمی!کی حوصله ی درد و رنجو داره؟می خوام خودمو غرقِ خوشی کنم تا یادم بره!!!)ائمه,شهدا,همه آگاهانه و انتخابی آنطور زندگی کردند(به نظرِ من؛بلالی!)می خواهم بگویم:اگر شهیدبزرگوار سیدعلی اکبر شجاعیان آنطور زیست-و همه ی بزرگان-محدود به آن برهه نبودند.الان هم می شود ...
تکمله ی سوم:خدا جونم!حرف زیاده اما ...
دو صد گفته چون نیم کِردار نیست
عامِلم گردان.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و ایِد امامناالخامنه ای
واقعا از خدا ممنونم که وقتی رو اعتقادی ایستادگی میکنم بعد از کلی مخالف پیدا کردن وطعنه شنیدن میره که ته دلم سست بشه همچین داستان هایی رو سر راهم قرار میده.
باورتون میشه نمیدونم اصلا چی شد دیدم وبتون جلوم بازه!؟
ممنون
یا علی