... اجِرنا ...
یا سامع کل نجوی
اردی بهشتی بود و رواق دارالهدایه ای و من.آخوند بزرگوار سیدی سخن می راند:برای فرزند یا خودتان,جفت نیکو می خواهید,نیاز مالی دارید,برای مریضی تان علاج و دکتر می خواهید؛تمام اینها دو سره اند,یک سرشان نگاه خداست و یک سرشان اسباب و بنده های خدا.البته که از بند کفش تان گرفته تا اینها را,بواسطه ی معصوم از خدا بخواهید؛اما حالا که تا اینجا آمده اید,چقدر خوب می شود اگر معصوم را وسطه ی حاجتی کنید که یکسره,به نگاه خدا وصل است؛حتا توانایی تلاش برای رسیدن به آن هم از خدا و دعای معصوم است؛آدم شدن.خوب شدن.درست و حسابی شدن.بنده ی حقیقی بودن.
از روی مفاتیح می خواند و بلند؛که دعای زیبای مجیر این را می دهد و آن را رفع می کند و قص علی هذا.حرف ها تند تند در قسمتِ فوقانی سَرم کلمه می شدند:بخوانم,به نیت شدن آن حاجتم,و آن یکی و آن... وقتِ خواندن دعا اما تگ هایی جلوی چشمِ دلم رژه می رفتند: #غربت #خدا #آدم-شدن #واسطه-گری-معصوم ...
همین!خواستم از خودم,که لطف کند و برای خوب شدن حالم دعا کند.خوب که باشم,آدم که باشم,مابقی را چه دهند چه ندهد,دیر یا زود,با هر مختصاتی,رحمت می بینم و نعمت,حکمت میبینم و مصلحت,و انقدر غر نمی زنم.همین!
+از اردی بهشت مذکور چندسالی می گذرد و گه گاه و وقتِ نیاز,یادم می آید صحبت های آخوند بزرگوار را که بنده ی خدا فقط کد داد و نگارنده بنده ی خدا, فقط کمی! ویراست.
+اُفَوِضُ امری الی الله را باورم گردان ...
+سبحانک یا رحیم تعالیت یا کریم اجرنا من النار یا مجیر