دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:: بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ ::.


وقتی "تــــو" هستی
مهم نیست "مــــن" کجای_ این هستی باشم
مهرت به من می رسد
و همین؛حَسبی ...

+یا ارحمن الراحمین

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

  • ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۲ حضور

آخرین نظرات

نویسندگان

۱۰ مطلب با موضوع «اوقاتِ خاص» ثبت شده است

.:هو العزیز:.

.

وقتی خواستم برای عزیزم بنویسم:"شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟"برای او که حبیبِ هر لحظه ی من است،به بزرگ معشوق عالم فکر می کنم که یادش،مهرش و عنایتش،از وجوه اشتراک جفت مان است؛و چه به یادِ آدم می آورد این بیت،حضرتشان را:

و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر   /   شهرِ بی یار،مگر،ارزشِ دیدن دارد ... ؟

.

.

شاید عشقی که مقبول خداوند هم باشد همین است؛که یارِ آدم آنقدر خوب باشد که یادش،ذهنِ آدم را رهسپار حضرت بقیةالله کند ...

.

.

+السلام علیک حین تقوم ...

زاد-صاد
۱۶ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۰ ۳ نظر

::یارئوف::

.

.

و تو باز مرا مبعوث می خواهی!برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم،و باز من می گریزم.از تمام آنچه مرا به نام تو می خواند.من می ترسم.من از لرزشِ بعد از فرودِ واژه می ترسم

"از حرا فرود آمد.گفت:«برد بیاورید تا خود را بپوشانم»می لرزید،و می لرزید،چنان که بید در باد.باز صدایش کردی:«ای جامه ی به خود پیچیده!برخیز!»*

من می ترسم.از لرزش بعد از فرود واژه می ترسم.از اینکه دیگر نگذاری لایِ جامه های به خود پیچیده ام بمانم.از اینکه بخواهی برخیزم.من می خواهم بخوابم.لایِ لایه هایم.من از برخواستن می ترسم.

تو مرا مبعوث می خواهی.برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم!ومن می گریزم،از تمامِ آن چه مرا به نامِ تو می خواند ...**

.

فاستقم کما اُمِرت؛نه کمی کم و نه کمی بیش.این یعنی دستور،که نباید خودت را کمتر از ذره ای،بیشتر برای نفهمیدن آن مرد و زن بیازاری.این یعنی توئی که انقدر مهربانی،یعنی آدمی که بسیار پسندیده و ستایش شده است،باید خودش را بیاورد در حد فهم آدم هایی که هیچی سرشان نمی شود،حتی دیده های خودشان هم انکار می کنند،چه برسد به ...

امشب،احیایِ اعتراف است.احیایِ فکر،احیایِ باز نگه داشتنِ چشمِ عقل-که بخاطر اثر وضعی هزار و یکی عمل زیر کلی غبار خاک می خورد-،بیدار باشِ دل-که در چند راهی هایِ اینجا بی تکلیف است-شبِ ...

امشب شبِ همه ی اینها هست و نیست.امشب،منِ دست خالیِ بد احوالِ پیچیده در خواهش های هفت رنگ،جوابگویی متقن تر از جناب تان نمی شناسم،مردی که خودش پیش تر اَتَم و اَکمَل خُلق بود و مثلِ امشبی،از ذرات آسمان و زمین و ما بینهُما،برهیچ کس پوشیده نماند اِنی بُعِثتُ لِاُتمم لمکارِم الاَخلاق ،الی یوم القیامه ...

یا ایها العزیزِ دلم!حضرت نور،رحمة للعالمین!دست بالایِ سر و معترف آمده ام،گرچه،می دانم سربلندم می خواهی و از شدت رآفتت اشکی هم مهمان آسمانِ چشم های تان می شود از دیدنِ این حالم-که همه ی خواسته ی شما و دُخت تان و پسران تان،شفاعت این امت بود-،معترفم و امیدوار،حال خرابم و امیدوار،دلتنگم و امیدوار،... و امیدوار؛و کفر است ناامیدی از رحمةللعالمین تان ...

وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ  آمده ام.و همان یوسفی را شاهدِ دستِ پر برگشتنم می گیرم که مژده داد برتری و نکوئی و خاتمیت تان را،از بود و نبودِ خلقت ...

... فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.

من ندیدم که کریمی به کرم به فکر کند/که چه اندازه به زائر بدهد فکر کند ...

.

.

.

+مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت**زادگاهش برهوت عربستان باشد

++دلم عجیب یک مناسبت نویسیِ درست و درمان می طلبید!این،حاصلِ فقط کمی از حالِ این شب و روزهایم بود؛فقط کمی ...

+++الحمدلله!یک قرص ِماه ِرجبِ دیگر هم حیات داشتم.و البته متفاوت!!همه چیز را این ماه ها چندبرابر محفوظ می کنند؟؟مثلآ کنارِ همسر بودن را هم حتی؟!چقدر و چقدر و چقدر دلم می کشد این طوری باشد ... آ خــــدا ... :)) راستی!ممنون که سه روز بست نشینی ام در خانه ات را تحمل کردی مهربان ...

++++و فکرِ آمدن ماه هایِ ماهِ شعبان و رمضان و بعدی و بعدی و ... هر دوازده ماه،بل هر هفته و روز و ساعت و لحظه و دم و بازدمی،نمک خورِ این همه لحطاتِ شیرین هستیم؛مدیونِ خودِ رب العالمین و پادرمیانی عشقِ انوارِ واحد ... شُکر،شکر،شکر ...

+++++تعلق عنوان به غلامرضا سازگار.

.

(*سورهی مبارکه ی مدثر/**خدا خانه دارد؛فاطمه شهیدی)

زاد-صاد
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۸ ۲ نظر

::یارئوف::

.

در ایـن کرانه ی ماتـــــم

مرا

ضمــــانت کن

.

مـن آهـــوانـــــه بـه بــندم

مـرا

ضــمانــت کن ...

:(

.

.

.

+امام  رضا جان!چقدر دل تنگ ت باشم خوب است آخر؟بعضی ها را دوبار دوبار دوتایی می طلبی و ما را ... چکار کنم نگاهم کنی؟چه طور باشم دیگری در آتشم نسوزد؟...چرا چرا چرا ... التماسِ دعا دارم مامان جان :)))

++گربه ی مرتضی علی شده ام؛هر جور،هر جای دنیا،که باشم،روی سر و کولِ دل تنگی فرود می آیم ...

+++خواستم سیاه ام عکس دار باشد.نشد،نتوانستم،والله دلم نیامد ببینم و ...

++++سلام می کنم و یقینِ خوشی دارم به جواب.نه بخاطر خودِ کمم،فقط از سرِ رآفتِ سر به آسمان سائیده یِ شما ... عادتکم الاحسان ...

زاد-صاد
۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۶ ۱ نظر

 :: ـهو العـشقــ ::

.

یکی باشد که حواسش به آدم و قدم هایش باشد.یکی باشد که آدم فکر کند پیام آور دار! شده؛که آیتِ خدا باشد برای آدم،که وقتی نگاهش می کند که خیلی است،حتا فکرِ به او دلِ آدم را آتش بزند،داغ شود و محکم ش کند به هدف هایش.یکی باشد که آدم فقط بتواند خودش را شبیهِ خودش پیدا کند،که یگانه باشد برای آدم.یکی باشد که آدم وقتی کنارش هست،فکر کند باز هم حالِ خوب در دنیا هست که من الآن نداشته باشم...؟یکی باشد که انتخابش فخرِ آدم باشد،سپاس کند ارحم الراحمین را بخاطرِ وصالش و شکر کُندَش بخاطرِ وجودِ مهربانش.یکی باشد که مصداق تمام گفته ها و ناگفته های آدم باشد.یکی باشد که تنها یکبار اتفاق می افتد ...

یکی باشد که از یک لحظه،تا تَهَش،همه ی زندگیِ آدم بشود ...

.

ای کسی که محبتت بالاتر از تصور من است!

ای کسی که یقین دارم لطف و عشقِ تو از سرِ همه شمولی،شاملِ من هم شده!

مودت و رحمت مان را نذرِ انوار عصمت می کنیم و بیمه یِ نظرِ ارحم الراحمینیِ ت...

.

.

.

+گرامی می دارم قدمِ چشم هایت را-که آیات خدایند برای من-...

+انارِ دلِ آدم که ترک بخورد،دلش می خواهد تند تند برایِ همه یِ دل هایِ اناریِ سالم دعایِ ترک خوردگی! بکند!! :))

+عنوان مصرعی از شعرِ یک دوستِ ندیده و باواسطه ست!

زاد-صاد
۲۶ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۴ ۲ نظر

:: یا رب الـحســـین ::

.

گفتن از هفده سالگی یک اتفاق بااهمیت در زندگی,می تواند مقدمه های گوناگونی داشته باشد؛"هفده سال پیش ...","هفده سال گذشته ... ","هفده بهار ..." همه ی این ها می توانست باشد...خیلی ابتدائیه های دیگری هم هستند...فکر کردم؛حالا که قرار است از این اتفاق نوجوانِ! هفده ساله,اینجا بگویم,چطور شروع کنم.هر دفعه به یک نتیجه ی متفاوت می رسیدم,الآن هم دقیقآ هدف مشخصی از ضربه زدن به کلید ها ندارم.

.

.

اگر بخواهم بگویم عینِ این هفده سال را درک کردم,غرق در اغراق نشدم.همین است؛از همان ثانیه ی ابتدایی افتادن این اتفاقِ حالا هفده ساله,متوجه بودم که چه بر سرم آمده و قرار است چطور باشد.یادم نمی آید حتا یک بار مادر مجبور بوده باشد در جواب کنجکاویِ نداشته ام بگوید:«سفر رفته,می آید!»یا حتا مجبور نبوده حقیقت را بگوید,چون خودم می دانستم!این درکِ ابتدایی من بود,اما حالا ... از چند سالِ پیش ... 

.

.

نخواستم روضه وار بنویسم-اگر هم روضه ای بوده این هفده سال,شخصی ست!-نخواستم گلایه وار بنویسم-اگر هم گلایه ای بود و هست,از نفسِ لجوجِ تربیت نشده ی است که سریع باید چشم در چشم خدا,گوشش را پیچاند,یا از ریشه کَندَش,یا از همین کارها!!-نخواستم حتا درد دل کنم-که مجاز را مجالِ ارزشمندی برای خالی کردنِ حرمِ خدا نمی دانم!-

شاید فقط خواستم بگویم چه مسخره ست این عدد هفده,یا هر عدد دیگری,که فقط ظاهرند و هیچ ارزشِ دیگری ندارند؛بودند ثانیه هایی در این هفده سال که برایم بی نهایت گذشت,بودند لحظاتی در این هفده سال که با هیچ عدد و محاسبه ای قابل ترسیم نیست ... و هستند ... و خواهند بود ...

شاید می خواستم بگویم از همان دقایق اول که فهمیدم چه اتفاقی در خانواده ام افتاده و قرار است از این به بعد چطور پیش برود,برایم همه چیز بی نهایت بود؛یکسان گذشت و من هیچ موقع درک نکردم سال گردِ اول مثلآ چه فرقی با سال گردِ هزارم می تواند داشته باشد؛وقتی که قرار است یک رابطه برای همیشه از صفحه ی زندگانی ام حذف شود...

.

.

شاید تلویحآ گفته ام این چند سال,از من چه آدمی ساخته؛آدمی که هیچ وقت نخواسته برجسته باشد,گله کند,اجرایِ عمومی بغض داشته باشد و به رویِ خودش بیاورد که چه بر سرش آمده ... آدمی که تا آمده دلش از دیدن صحنه ای یا شنیدن رابطه و خنده یِ مشترکی یا ... بلرزد,نذاشته و صدایِ این نوجوانِ هفده ساله یِ درونش,حواس ش را پَرت کرده ...

آدمی شده ام که خوب بلد است داشته ها و بود هایش را بکوباند بر سرِ حفره یِ عمیقِ  زندگانی اش ... اما قرار نیست هیچ موقع پُرش کند ... 

.

.

از موقعی که   ولا تحسَبَنَّ الذین قُتِلوا فی سَبیل الله امواتاً,بل احیاءُ عندَ ربِّهم یُرزقون   را لمس کرده ام,خودم را اختیارآ مجبور کرده ام به پذیرشش و اگر به حقیقت ش نمی رسم,زیرِ سر کودکِ لجوجی ست که چون بچگی نکرده, دلش عینیت می خواهد ... و دست هایی برای گرفتن و ... شانه هایی برای ...

.

لحظه های باقی مانده ام عُمرم-عینِ این هفده سال-مملو از وجودِ نازنینش؛ان شـــاءالله ...

.

.

******

+از آن جایی که دقیقآ هدف خاصی از سیاهه ی بالا نداشتم,حالا هم از نتیجه ی مکتسبه! بی خبرم!

++تمامِ من در این هفده سالِ یک طرف ... تـــو,یک طرف ...

+++اینجا و اینجا و اینجا ...

++++من و این روزهای سیاست؛از یک بُعدِ ماجرا : این گرد باد ها که به حرکت درآمدند,تسلیم ره بر ند که طوفان نمی کنند!

زاد-صاد
۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۱:۰۶

:: یا رب الحسیــن ::

88 بود به گمانم که خریدمش.اول که جلدش را در -فکر کنم- همشهری جوان دیدم,حس خوش آمدن و سودای خریدنش رهایم نکرد.الآن هم یادم نمی آید دقیقآ از کجا خریدمش ... از شَهر محرم 88 تا پارسال هم قصد خواندنش را داشتم که در این بازه هم کلهم صد و هفتاد و چهار صفحه اش را خواندم انگاری! -از نشانه یِ لایِ صفحات می گویم!- و امسال هم به پیشواز,دارم می خوانمش.

لهوف را با چشمِ سر دیده ام اما نخوانده ام و می گویند این,روان شده ی لهوف است.که هست و نثر گیرا و دل چسبی دارد.برگردانی نیست که کهنه شود و تکراری.جلد چشم نواز و قطعِ خاصی دارد.

دلم می خواهد امسال تمامش کنم؛تا دلم چقدر سرِ خواهشش بایستد ... ان شاء الله.

 

 آنگاه زهیر با اصحاب خود گفت:«هرکس دوست دارد,با من آید.وگرنه,این آخر عهدِ من است با او.و این قصه برای شما بگویم که:ما غزوِ بَلَنجر کردیم.خداوند فتح نصیبِ ما فرمود و غنیمت ها به چنگ آوردیم.پس سلمان فارسی گفت:"آیا شاد شدید از این فتح که نصیب شما شد و غنیمت ها که بدان رسیدید؟"گفتیم:"آری."گفت"وقتی سیدِ جوانانِ آلِ محمد را دریابید,به قِتال با او بیشتر شاد شوید از این غنائم که به شما رسید.اما من شما را به خدا می سپارم."»

+کتابِ آه؛اینجا و اینجا

+اینجا را هم اتفاقی یافتم؛ماه به روایت آهِ زیبایِ زرویی نصرآباد هم من می افزایم ...

+بوی پیراهنِ خونینِ کسی می آید ...

+واقعآ,لیاقت دارم موسمِ عاشقیِ امسال هم,در حیات باشم و ... لایق نبودم اما,لطفِ تو شاملم شد ...

+امروز,آیه ی 110 سوره ی مائده که به آخرش رسید,تا شب زمزمه ام این بود:صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین/ارباب ما معلم عیسی بن مریم است/عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت/قنداقه ی حسین شرفِ عرشِ اعظم است ...

زاد-صاد
۱۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۳۴ ۳ نظر

:: یا رئوف یا رحیم ::

پس آن گاه، چنین وحی‌ام فرستاد: بسم الله الرحمن الرحیم «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ـ فی علی ـ وَإِن لَّمْ تَفْعلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» [ به نام خداوند همه مهرِ مهرپرور. ای فرستاده ما! آن چه از سوی پروردگارت ـ در باره علی علیه السلام ـ بر تو وحی شد، ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوند را به انجام نرسانده‌ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می‌دارد].

هان ای مردمان! آن چه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده‌ام و اکنون سبب نزول آیه را بر شما بیان می‌کنم: همانا جبرئیل، سه مرتبه بر من فرود آمد و مرا از سوی سلام، پروردگارم که تنها اوست سلام، فرمانی آورد که در این مکان برپای ایستم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من است که جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول خدا، صاحب اختیارتان است.

هان ای مردمان! بدانید که خداوند، او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده و پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می‌کنند و بر بادیه ‌نشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست، واجب شمرده است.

فرمان او جاری، گفتار او بسنده و امرش نافذ است. ناسازگارش نفرین شده، و پیرو و باورکننده‌اش در مهر و رحمت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و فرمان بران وی را آمرزیده است.

هان ای مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده‌ام. پس بشنوید و فرمان برید و دستور حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عز و جل ولی و معبود شماست و پس از خداوند، ولی شما، رسول و پیامبر صلی الله علیه و آله اوست که اکنون با شما سخن می‌گوید و پس از من، علی علیه السلام ولی و امام شماست به فرمان پروردگار. آن گاه، امامت در فرزندان من از نسل علی علیه السلام خواهد بود. این قانون تا روز دیدار با خدا و رسول او دوام خواهد داشت.

هان ای مردمان! هیچ دانشی نیست، مگر این که خداوند، آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی علیه السلام بر نهاده‌ام. هیچ دانشی نیست، مگر آن که آن را به علی علیه السلام آموخته‌ام و او امام روشنگر است.

هان مردمان! از راه علی علیه السلام گم نشوید و از وی نگریزید و از سرپرستی‌اش روی برنگردانید. اوست که به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل نماید و نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران، او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته است و همو جان خود را فدای رسول الله صلی الله علیه و آله نموده و با او همراه بوده است؛ درحالی که هیچ یک از مردان غیر از وی، خدا را به همراه رسول الله صلی الله علیه و آله عبادت نمی‌کردند.

هان ای مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند، توبه منکر او را نپذیرد و وی را نیامرزد و این حتم است نزد خداوند در باره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار و جاویدان کیفر کند. پس از مخالفت با سخن من در باره وی بهراسید تا مبادا در آتشی درشوید که آتش گیره آن مردمانند و سنگ، که برای حق‌ستیزان آماده شده است.

هان ای مردمان! علی علیه السلام را برتر دانید که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ با وجود ماست که آفریدگان پایدارند و خداوند روزی‌شان را فرو می‌فرستد.

منفور است، منفور است؛ مغضوب است، مغضوب است آن که این گفته مرا نپذیرد!

هان ای مردمان! همانا او همجوار و همسایه خداوند است که در کتاب خود می‌فرماید: «یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ»[تا آن که مبادا کسی در روز رستاخیز بگوید: افسوسم باد بر کوتاهی و کم کاری‌ام در همسایه خدا]

هشدار! که خداوند عز و جل بیان کرد و من از جانب خداوند عز و جل بازگو نمودم. هان! که من وظیفه‌ خویش را ادا کردم. هشدار که من ابلاغ کردم و هان! به گوشتان رساندم و زنهار! روشن نمودم. هشدار! که هرگز به جز این برادرم، کسی امیرالمؤمنین نخواهد بود. هشدار! که پس از من امیری بر مؤمنان، برای کسی جز او روا نباشد.

سپس دست بر بازوی علی علیه السلام زد و او را فرازتر کشید، و امیرالمؤمنین چنان بود که از همان آغاز که پیامبر صلی الله علیه و آله به خطبه برخاست، علی علیه السلام را فراز کشیده بود، به گونه­ای که پاهای او تا زانوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برابر بود و آن گاه فرمود:

هان ای مردمان! این علی علیه السلام است، برادر و وصی و در دل‌گیرنده دانش من و هم اوست جانشین من در میان امّت و بر تفسیر کتاب خدای عز و جل که مردمان را به سوی او بخواند و به آن چه موجب خشنودی اوست، عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید و بر فرمانبرداری از خداوند، یاریگر باشد و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله و پیشوای ایمان‌آورندگان و امام هدایتگر به امر خداست و کسی که به فرمان خدا با پیمان‌شکنان، روی گردانان از راستی و درستی و گریختگان از دین، پیکار کند.

می‌گویم: به فرمان خداوند، سخن حق، نزد وی دگرگون نخواهد شد. می‌گویم: پروردگارا! دوستداران او را دوست دار و دشمنان او را دشمن دار. ناباورانش را و انکار کنندگان حق او را نفرین کن و خشم خود را بر نادیده ‌گیرندگان وی فرود آر.

هان مردمان! چه بسیار فرق است میان آتش و بهشت!

هان مردمان! ستیزه جویان ما کسانی‌اند که خداوند، ایشان را نستوده و نفرین فرموده و دوستداران ما کسانی‌اند که خداوند، ایشان را ستوده و دوست می‌دارد.

هان مردمان! بدانید که همانا من بیم دهنده‌ام و علی علیه السلام هدایت‌گر.

هان مردمان! بدانید که من پیامبرم و علی علیه السلام وصی من است.

آگاه باشید! همانا آخرین امام از ما، مهدی قائم علیه السلام است. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.

هان! که اوست انتقام‌گیرنده از ستمکاران.

هان! که اوست فاتح دژها و ویران‌کننده آنها.

هان! که اوست چیره بر هر قبیله‌ای از شرک.

هان! که او خونخواه تمام اولیای خداست.

هان! که اوست یاور دین خدای عز و جل.

هان! که اوست پیمانه‌گیر از دریایی ژرف.

هان! که او بر هر ارزشمندی به اندازه ارزش او، و بر هر نادانی به اندازه نادانی‌اش ارج کند.

هشدار! که او برترین و برگزیده خداوند است.

هشدار! که او وارث دانش‌ها و دربرگیرنده ادراک‌هاست.

هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می‌گوید و آیات و نشانه‌های او را برپا کند. بدانید همانا اوست بالیده و استوار.

بیدار باشید! هموست که (اختیار امور جهانیان و آیین آنان) به او واگذار شده است.

آگاه باشید! که تمامی گذشتگان، ظهور او را پیشگویی کرده‌اند.

آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود و حقیقت و نوری نیست، مگر نزد او.

هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت.

آگاه باشید که او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.

هان مردمان! آن چه بر شما گفتم، بگویید و به علی علیه السلام با لقب امیرالمؤمنین سلام گویید و بگویید: «سَمِعنَا وَأَطَعنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»[شنیدیم و فرمان می‌بریم. پروردگارا، آمرزشت خواهیم و بازگشت به سوی تو است] و نیز بگویید: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ»[تمام سپاس خدایی راست که ما را به این راهنمایی فرمود وگر نبود آن که خدا راهنمایی‌مان کند، راه نمی‌یافتیم] ...

*برشی از خطبه یِ مظلومِ غدیر*

                                                                        *********************

چه سعادتمندیم ما ... چه اقبالی به ما رو آورده ... چه حسِ خوشیِ غریب و بغض ناکی در جانمان نهادند ... چه خوش بخت یم ما!

ظاهر یا باطن,عامل یا بی عمل,هر چه که هستیم,نام مان شیعه ست؛شناسنامتآ حتا!هر چه که هستیم,در معرفی نا مه هامان,مذهب با جز با کلمه ی «شیــــعه» پُر نمی کنیم!

خدای مان بخواهد,مولای مان نگاه کند,از عاملین باشیم؛ان شاءالله از حد شناسنامه ها و اسم ها و ظواهر,پیش برویم و شیعه به حقیقت امیرالمؤمنین و اولادش علیه و علی آله السلام باشیم ...

+غدیر!و من چه می دانم غدیر چیست ...

++برکت و رحمت و بخشش و عشق حضرتِ پدر,مولانا امیرالمؤمنین,نصیبِ تمام شیعیان حضرتشان؛ان شاءالله.

+++چه غربت ناک است این روز؛و حال تمام سِیر کنندگان مدینه النبی ...مظلوم,علی!

++++تا نفس باقی ست,بی حد و حصر:الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب علیه و علی آله السلام.

زاد-صاد
۰۲ آبان ۹۲ ، ۱۵:۴۰ ۰ نظر

یا سامع کل نجوا

لحظه هایی در زندگی م هست که دلم میخواهد کِش پیدا کند.همیشه گی باشد.متوقف شود و من هم متوقف شوم.مثل لحظه ای که اذان مغرب پخش می شود و من باید روزه ام را باز کنم.یک بغض خاصی دارم آن لحظه.به نظرم پاک ترین و بی برنامه ریزی شده ترین لحظه،همان جا و همان ثانیه هاست.دلم نمی خواهد زیاد بخورم-اصلآ انگار زیاد که بخورم ارگانیک بدنم آلارم می دهد!-دلم نمی خواهد زود بلند شوم از پای افطار،دلم نمی خواهد خیلی چیزهایی که دوست دارم بخورم.دلم می خواهد از این کارها بکنم ...

مطمئنم آن لحظه،ساده ترین لحظه ای ست که اتفاق می افتد،بدون اینکه من بخواهم،بی هیچ نیتی.فکر میکنم همین که کل روز را اصطلاحآ روزه ام و چیزی نمی خورم،خودش نیت است.خودش حالِ دمِ افطارم را رقم می زند.کل روز،حوّل حالنا یی ست برای خودش.

مهربان خدایم!ممنونم که گذاشتی زنده بمانم،نفس بکشم،بروم و بیایم در دنیا تا برسم به این ماه؛ماه ترین ماه؛ماهِ مبارک؛ماهِ مبارک رمضان.

شکراً لله ...

+دلم میخواست فقط و فقط برای خودم،درمورد این ماه،یک چیزی بنویسم،که نوشتم.وهنوز،هزاران حرف و دنیایی از کلمات در وجودم،سرشان به کار خودشان گرم است و نمی شود در موردشان نوشت.خدا اما می خواند.حَسْبیَ الله ...

+خواندم:کاش همه ی سال/دو ماه باشد/رمضان/و محرم.   دل پذیر بود ...

+یا الله و یا رحمان و یا رحیم؛یا مقلّب القلوب؛ثَبِّت قلبی علی دینِک.

+یادم نرود تمامِ دین،محبت است.عاشق که بود،همه چیز شیرین و داوطلبانه می شود.

زاد-صاد
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۷ ۱ نظر

.::یا خیر حبیبی و محبوب::.

امروز یک روز جاندار بود؛از آن روزهایی که می تواند به بقیه ی روزهای هفته و ماه و سال،فخر بفروشد!ببالد که میزبان بود!

امروز،مردم  استفاده از آرایه ی «جان بخشی به اشیاء» را به معنای واقعی،جان بخشیدند!

امروز مردم ...

راستی؛امروز چندمین رفراندوم بود؟چندمین «آری» به جمهوریِ اسلامیِ ایرانِ عزیز بود؟!

((هر رأیى که شما به یکى از این نامزدهاى محترم بدهید - این هشت نفر آقایان محترمى که در صحنه هستند - رأى به جمهورى اسلامى داده‌اید. رأى به هر نامزدى، رأى به جمهورى اسلامى است؛ رأى اعتماد به نظام و سازوکار انتخابات است. اینکه شما وارد عرصه‌ى انتخابات میشوید؛ چه آن کسى که نامزد ریاست جمهورى است، چه آن کسى که انتخاب میکند - مثل من و شما - نفْس ورود در این میدان، به معناى اعتماد به جمهورى اسلامى و اعتماد به سازوکار انتخابات است. 14خرداد92/حرم حضرت روح الله ))

 

راستی:

اخیراً شنیدم که از شوراى امنیّت ملّى آمریکا کسى گفته که ما این انتخابات ایران را قبول نداریم. خب به درک که قبول ندارید! اگر قرار بود ملّت ایران منتظر بماند که شما چه چیزى را قبول دارید و چه چیزى را میل دارید، آن‌طور عمل بکند، که کلاهش پسِ معرکه بود!  :دی


زاد-صاد
۲۴ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر

.:یا سامع کل نجوا:.

قول،قول است.اما بعضی قول ها،قول ترند!مثل شرف المکان بالمکین است؛می شود:«شرف القول بالکسی که از ما قول می گیرد»!

یعنی حواس ت هست به که قول می دهی؟حواس ت هست به که لبیک می گویی؟گاهی طرفِ قول بهترین دوست است،گاهی همسر،گاهی رئیس یا مدیر مربوطه.کم اند آنانی که موردِ قولِ ولی فقیهِ شان،نائب معصومِ زمان شان،نائبِ امامشان و کآنّهُ امام شان؛قرار می گیرند.

شمایی که دیده بانِ دیروزی!

شمایی که برای ما و کتاب های مدرسه مان خاطره ای!

شمایی که سَردار،شَهردار ی!

شمایی که برادر دیروز خاکریزهایی!

شمایی که دارای یدِ طولا در وزارت خارجه ای!

شمایی که قبل تر معاون اول بودی!

شمایی که استادِ فشرنِ دست ها و بله و چشمی!

شمایی که نفهمیدمتان برای چه آمده ای!

شماهایی که رئیس جمهور بالقوه ی مائید؛هر کدامتان!

8قول،برای شما 8نفر؛به قراری هر1نفرتان،مورد خطابِ تمامِ قول هایید.بعضی هایِ تان هنوز چند روزی از این قول و قرار ها نگذشته،انگار نه انگار کرده اید این 8قول را؛البته دستتان درد نکند!راه را روشن کردید و گزینه های حذفی را بیشتر!

القصه؛حواس تان باشد؛گرچه بعضی هاتان هنوز نذاشتید جوهر حرف های آقا خشک شود،نشان دادید نه خیلی به فکر اقتصادید نه خیلی به فکرپیشرفت،دور عقلانیت و قانون را خط کشیده اید و حسابی به حاشیه می پردازید.

حواستان باشد!در محضر امام خمینی(رحمةالله)،در حضور میلیونی ملت،امام خامنه ای(حفظه الله) از شما قول گرفت!

حواستان باشد!مرده و قولش؛علی الخصوص «مرد»ی که «نامزد» هم باشد ...

.:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و ایّد امامناالخامنه ای:.

زاد-صاد
۱۸ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۵ ۰ نظر