دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:: بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ ::.


وقتی "تــــو" هستی
مهم نیست "مــــن" کجای_ این هستی باشم
مهرت به من می رسد
و همین؛حَسبی ...

+یا ارحمن الراحمین

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

  • ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۲ حضور

آخرین نظرات

نویسندگان

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

::یا خیر حبیبی و محبوب::

.

وقتی کسی را که نداری دوست داری

با عشق داری روی خود، پا می‌گذاری

 

وقتی به جای "من"، ضمیرت می‌شود "تو"

از "تو" برایت مانده یک "او" یادگاری...

 

وقتی که غیر از خاطراتی گنگ و مبهم

چیزی نداری که نداری که نداری...

 

وقتی هوایت ابری است و بغض داری

تا شانه می‌بینی هوس داری بباری...

 

وقتی برای زندگی یک راه داری

از راه سهمت می‌شود چشم انتظاری...

.

تمام راه ها ی وجودم برایت گرفته.برایِ حجمِ بزرگِ تنهایی ات.برای این همه بودن ت،دو نفر بودن ت.هم از تقدیرم ناگزیرم و هم ازش گریز دارم...آنها که تمام عمرشان را صرفِ گیر دادن به چندرغاز سهمیه ی بی خاصیت کرده اند چه می فهمند حال آن هایی را که از یک جایی به بعد زندگی شان،سهم شان شده دل تنگیِ بی پایان و یک آب خوش از گلوی شان پایین نرفتن بخاطر این فکر که:«الان من اینجام،اون تنها اونجا چیکار می کنه؟دلش گرفته یعنی؟...»

خوبِ من!مهربان بانوی نجیبِ من!همیشه وقتی بهت گرا می دهم که "منم برم تنها میشی"،از آن خنده های دختر بیچاره کن ات تحویلم می دهی و می گویی:«خوشبخت و راضی باشید،ایمان تان قرص باشد،مهم نیست کجا باشید و کجا باشم.»ولی متآسفانه من زرنگم و خط به خط حرفِ دلِ نازنین ات را از خط های دور چشم هات می خوانم...

عزیزت رفته،تو ماندی.بچه ها یکی یکی رفتند،تو ماندی.این یکی هم می رود و ... تو می مانی.

پایدار و عزت مند بمانی بهارِ چهار فصلِ من،بحق آبروی مادرت زهرا سلام الله و اولادِ مهربانش الهی ..

.

.

+چشم تو/خوش ترین رویداد جهان است/لحظه ی چشم هم چشمی عاشقان است!بخوان دعای فرج را...

زاد-صاد
۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۴۹ ۲ نظر

.:هو العزیز:.

.

وقتی خواستم برای عزیزم بنویسم:"شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟"برای او که حبیبِ هر لحظه ی من است،به بزرگ معشوق عالم فکر می کنم که یادش،مهرش و عنایتش،از وجوه اشتراک جفت مان است؛و چه به یادِ آدم می آورد این بیت،حضرتشان را:

و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر   /   شهرِ بی یار،مگر،ارزشِ دیدن دارد ... ؟

.

.

شاید عشقی که مقبول خداوند هم باشد همین است؛که یارِ آدم آنقدر خوب باشد که یادش،ذهنِ آدم را رهسپار حضرت بقیةالله کند ...

.

.

+السلام علیک حین تقوم ...

زاد-صاد
۱۶ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۰ ۳ نظر

::یارئوف::

.

.

و تو باز مرا مبعوث می خواهی!برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم،و باز من می گریزم.از تمام آنچه مرا به نام تو می خواند.من می ترسم.من از لرزشِ بعد از فرودِ واژه می ترسم

"از حرا فرود آمد.گفت:«برد بیاورید تا خود را بپوشانم»می لرزید،و می لرزید،چنان که بید در باد.باز صدایش کردی:«ای جامه ی به خود پیچیده!برخیز!»*

من می ترسم.از لرزش بعد از فرود واژه می ترسم.از اینکه دیگر نگذاری لایِ جامه های به خود پیچیده ام بمانم.از اینکه بخواهی برخیزم.من می خواهم بخوابم.لایِ لایه هایم.من از برخواستن می ترسم.

تو مرا مبعوث می خواهی.برانگیخته!رسولِ اقلیمِ کوچکِ خودم!ومن می گریزم،از تمامِ آن چه مرا به نامِ تو می خواند ...**

.

فاستقم کما اُمِرت؛نه کمی کم و نه کمی بیش.این یعنی دستور،که نباید خودت را کمتر از ذره ای،بیشتر برای نفهمیدن آن مرد و زن بیازاری.این یعنی توئی که انقدر مهربانی،یعنی آدمی که بسیار پسندیده و ستایش شده است،باید خودش را بیاورد در حد فهم آدم هایی که هیچی سرشان نمی شود،حتی دیده های خودشان هم انکار می کنند،چه برسد به ...

امشب،احیایِ اعتراف است.احیایِ فکر،احیایِ باز نگه داشتنِ چشمِ عقل-که بخاطر اثر وضعی هزار و یکی عمل زیر کلی غبار خاک می خورد-،بیدار باشِ دل-که در چند راهی هایِ اینجا بی تکلیف است-شبِ ...

امشب شبِ همه ی اینها هست و نیست.امشب،منِ دست خالیِ بد احوالِ پیچیده در خواهش های هفت رنگ،جوابگویی متقن تر از جناب تان نمی شناسم،مردی که خودش پیش تر اَتَم و اَکمَل خُلق بود و مثلِ امشبی،از ذرات آسمان و زمین و ما بینهُما،برهیچ کس پوشیده نماند اِنی بُعِثتُ لِاُتمم لمکارِم الاَخلاق ،الی یوم القیامه ...

یا ایها العزیزِ دلم!حضرت نور،رحمة للعالمین!دست بالایِ سر و معترف آمده ام،گرچه،می دانم سربلندم می خواهی و از شدت رآفتت اشکی هم مهمان آسمانِ چشم های تان می شود از دیدنِ این حالم-که همه ی خواسته ی شما و دُخت تان و پسران تان،شفاعت این امت بود-،معترفم و امیدوار،حال خرابم و امیدوار،دلتنگم و امیدوار،... و امیدوار؛و کفر است ناامیدی از رحمةللعالمین تان ...

وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ  آمده ام.و همان یوسفی را شاهدِ دستِ پر برگشتنم می گیرم که مژده داد برتری و نکوئی و خاتمیت تان را،از بود و نبودِ خلقت ...

... فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.

من ندیدم که کریمی به کرم به فکر کند/که چه اندازه به زائر بدهد فکر کند ...

.

.

.

+مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت**زادگاهش برهوت عربستان باشد

++دلم عجیب یک مناسبت نویسیِ درست و درمان می طلبید!این،حاصلِ فقط کمی از حالِ این شب و روزهایم بود؛فقط کمی ...

+++الحمدلله!یک قرص ِماه ِرجبِ دیگر هم حیات داشتم.و البته متفاوت!!همه چیز را این ماه ها چندبرابر محفوظ می کنند؟؟مثلآ کنارِ همسر بودن را هم حتی؟!چقدر و چقدر و چقدر دلم می کشد این طوری باشد ... آ خــــدا ... :)) راستی!ممنون که سه روز بست نشینی ام در خانه ات را تحمل کردی مهربان ...

++++و فکرِ آمدن ماه هایِ ماهِ شعبان و رمضان و بعدی و بعدی و ... هر دوازده ماه،بل هر هفته و روز و ساعت و لحظه و دم و بازدمی،نمک خورِ این همه لحطاتِ شیرین هستیم؛مدیونِ خودِ رب العالمین و پادرمیانی عشقِ انوارِ واحد ... شُکر،شکر،شکر ...

+++++تعلق عنوان به غلامرضا سازگار.

.

(*سورهی مبارکه ی مدثر/**خدا خانه دارد؛فاطمه شهیدی)

زاد-صاد
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۸ ۲ نظر

::یارئوف::

.

در ایـن کرانه ی ماتـــــم

مرا

ضمــــانت کن

.

مـن آهـــوانـــــه بـه بــندم

مـرا

ضــمانــت کن ...

:(

.

.

.

+امام  رضا جان!چقدر دل تنگ ت باشم خوب است آخر؟بعضی ها را دوبار دوبار دوتایی می طلبی و ما را ... چکار کنم نگاهم کنی؟چه طور باشم دیگری در آتشم نسوزد؟...چرا چرا چرا ... التماسِ دعا دارم مامان جان :)))

++گربه ی مرتضی علی شده ام؛هر جور،هر جای دنیا،که باشم،روی سر و کولِ دل تنگی فرود می آیم ...

+++خواستم سیاه ام عکس دار باشد.نشد،نتوانستم،والله دلم نیامد ببینم و ...

++++سلام می کنم و یقینِ خوشی دارم به جواب.نه بخاطر خودِ کمم،فقط از سرِ رآفتِ سر به آسمان سائیده یِ شما ... عادتکم الاحسان ...

زاد-صاد
۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۶ ۱ نظر