دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:. این ذره به درگــــاهـِ تو آورده پناه.:.

دَرگـــــــــــاهـ

.:: بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ ::.


وقتی "تــــو" هستی
مهم نیست "مــــن" کجای_ این هستی باشم
مهرت به من می رسد
و همین؛حَسبی ...

+یا ارحمن الراحمین

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

  • ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۲ حضور

آخرین نظرات

نویسندگان

۱۵ مطلب با موضوع «درونی آت» ثبت شده است

.:هو العزیز:.

.

وقتی خواستم برای عزیزم بنویسم:"شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟"برای او که حبیبِ هر لحظه ی من است،به بزرگ معشوق عالم فکر می کنم که یادش،مهرش و عنایتش،از وجوه اشتراک جفت مان است؛و چه به یادِ آدم می آورد این بیت،حضرتشان را:

و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر   /   شهرِ بی یار،مگر،ارزشِ دیدن دارد ... ؟

.

.

شاید عشقی که مقبول خداوند هم باشد همین است؛که یارِ آدم آنقدر خوب باشد که یادش،ذهنِ آدم را رهسپار حضرت بقیةالله کند ...

.

.

+السلام علیک حین تقوم ...

زاد-صاد
۱۶ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۲۰ ۳ نظر

::یارئوف::

.

در ایـن کرانه ی ماتـــــم

مرا

ضمــــانت کن

.

مـن آهـــوانـــــه بـه بــندم

مـرا

ضــمانــت کن ...

:(

.

.

.

+امام  رضا جان!چقدر دل تنگ ت باشم خوب است آخر؟بعضی ها را دوبار دوبار دوتایی می طلبی و ما را ... چکار کنم نگاهم کنی؟چه طور باشم دیگری در آتشم نسوزد؟...چرا چرا چرا ... التماسِ دعا دارم مامان جان :)))

++گربه ی مرتضی علی شده ام؛هر جور،هر جای دنیا،که باشم،روی سر و کولِ دل تنگی فرود می آیم ...

+++خواستم سیاه ام عکس دار باشد.نشد،نتوانستم،والله دلم نیامد ببینم و ...

++++سلام می کنم و یقینِ خوشی دارم به جواب.نه بخاطر خودِ کمم،فقط از سرِ رآفتِ سر به آسمان سائیده یِ شما ... عادتکم الاحسان ...

زاد-صاد
۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۶ ۱ نظر

:بسم الله العزیزالرئوف:

.

هستم

همین جا

پیچیده در نگاه و لطفِ صاحب

نه سرم شلوغ است،نه دچار بی وقتی ام،و نه هیچ وصله ای بهم می چسبد

فقط دچار نوعی فوبیای نوشتن شده ام؛اعتراف می کنم!

روشنیِ تکلیف اینکه حالا،اینجا،باید از چِه و کِه و چرا و چطور نوشت،کمی کم شده!

واژه ها قطار قطار جلوی چشمانم از قطارِ لحظه ها و وقایعش پیاده می شوند.هرکدام هم یک چمدان دستشان است این هوا!پُرِ  به علاوه(+)نوشت ..

بعضی هایشان سمج اند.منتظرِ عبارت شدنَند.بعضی هایشان هم بارشان را بسته اند و هاله ای محو ازشان مانده؛نمی دانم رفته اند کجا!؟

.

حالیا،شاید سیاهه ی بالا،نوید بازگشت نگارنده به روزهای «تکلیف روشن» اَش باشد؛یعنی امیدوارم؛یعنی تر ان شاءالله.

.

.

.

+آنقدر هم که گفتم بیکار نیستم!هرچند میشود با کمی جفت وجور کردن کلاس ها و درس ها و اینور آنور رفتن ها،عنایتی هم به اینجا داشت!

++چقدر بعضی وقت ها دلم میخواست بیایم بنویسم اینجا...چقدر..

+++گلِ محمدیِ من،مپرس حال مرا/به غم چنان دچارم که غم دچارِ من است ...

++++الحمدلله،کُرور کرور شکر خداجان،شُــــــــــــکر:)

زاد-صاد
۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۰۸ ۲ نظر

:: یا رئوف و یا رحیم ::

در دنیا آدم‏هایی هستند که

به ظاهر زنده‏اند

نفس می‏کشند

راه می‏روند

حرف می‏زنند

زندگی می‏کنند

اما در حقیقت اسیر دنیا، برده ی زندگی و ذلیل حوادث هستند؛

از خود اراده و اختیاری ندارند

آلت بلا،اراده ی عوامل طبیعتند

درمقابل مرگ وحشت‏زده و زبونند،‌برای آنکه زندگی کنند.

آنچنان به ذلت و اسارت تن درمی‏دهند و در قفس احتیاجات کثیف مادی اسیر می‏شوند و قیود و حدود مادی مثل تار عنکبوت آنچنان آنها را اسیر و برده می‏سازد که در میلیون‏ها و میلیاردها مردمی که همه روزه به دنیا قدم می‏گذارند و زندگی می‏کنند و می‏روند،از همین قماشند.

بر اعمال آنها، هیچ نتیجه‏ای مترتب نیست،هیچ تأثیری بر عالم وجود ندارند

اگرچه زندگی می‏کنند ولی مرده‏اند

بین زندگی و مرگ آنها تفاوتی وجود ندارد.

.

.

وسطِ این ذهن آشفتگی ها،و ابتلایِ این روزهایم،انصافآ برای این حروفِ جواهرنشان،چه حاشیه ای می شود نوشت آخر؟!هیچی.همین.

.

+اول و آخر تمامِ من ...

+یادم نمی آید تعلقِ تیتر را!!

زاد-صاد
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۴۲ ۲ نظر

 :: ـهو العـشقــ ::

.

یکی باشد که حواسش به آدم و قدم هایش باشد.یکی باشد که آدم فکر کند پیام آور دار! شده؛که آیتِ خدا باشد برای آدم،که وقتی نگاهش می کند که خیلی است،حتا فکرِ به او دلِ آدم را آتش بزند،داغ شود و محکم ش کند به هدف هایش.یکی باشد که آدم فقط بتواند خودش را شبیهِ خودش پیدا کند،که یگانه باشد برای آدم.یکی باشد که آدم وقتی کنارش هست،فکر کند باز هم حالِ خوب در دنیا هست که من الآن نداشته باشم...؟یکی باشد که انتخابش فخرِ آدم باشد،سپاس کند ارحم الراحمین را بخاطرِ وصالش و شکر کُندَش بخاطرِ وجودِ مهربانش.یکی باشد که مصداق تمام گفته ها و ناگفته های آدم باشد.یکی باشد که تنها یکبار اتفاق می افتد ...

یکی باشد که از یک لحظه،تا تَهَش،همه ی زندگیِ آدم بشود ...

.

ای کسی که محبتت بالاتر از تصور من است!

ای کسی که یقین دارم لطف و عشقِ تو از سرِ همه شمولی،شاملِ من هم شده!

مودت و رحمت مان را نذرِ انوار عصمت می کنیم و بیمه یِ نظرِ ارحم الراحمینیِ ت...

.

.

.

+گرامی می دارم قدمِ چشم هایت را-که آیات خدایند برای من-...

+انارِ دلِ آدم که ترک بخورد،دلش می خواهد تند تند برایِ همه یِ دل هایِ اناریِ سالم دعایِ ترک خوردگی! بکند!! :))

+عنوان مصرعی از شعرِ یک دوستِ ندیده و باواسطه ست!

زاد-صاد
۲۶ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۴ ۲ نظر

::یا رب الحسین::

.

جمعه ای باشد ... و عزیزت کنارت نباشد ... و دل ت گرفته باشد ... و فکر به هیچ چیز دلِ تنگ اَت را آرام نکند ...

جمعه ای باشد و نتوانی عینِ خیال ت نباشد که  «او»  در کنارت نیست ...

جمعه ای باشد و تو حداقل ش می دانی «عزیــزت» را کِــﮯ قرار است ببینی ...

جمعه ای باشد ... و تو بدانی قرار است تا آخرِ روز ت,انتظارت تمام شود و «او» بر گردد ...

.

.

جمعه ها,همیشه غربت زده اند,همیشه ... بعضی ها بهانه ای سبُک دارند برای حسِ غربت شان و بعضی ها هم نمی دانند از کجا دارند می کِشند ...

فرقی نمی کند اما؛وقتی هیچ کس - یعنی کثرت در برابر قلّت - به آن دلیلِ حقیقی دل گرفته نیست ... وقتی هیچکس یادش نمی آید بی سرپرست است ... وقتی آن هم که فکر می کند یادش هست,تسبیح ش را آخرای شب می گیرد و   اللهم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...

.

جمعه ها همیشه خیس اند؛حتا جمعه هایِ آفتابی,حتا جمعه هایِ شلوغ,حتا ...                         

                                                                                                                     ﺟــــمعــﻬـ اﮮ  کــﮫـ   تشریفـــ مﮯ آوریـــﺪ ....

.

.

.

.

+(نقل از اینجا)استادی داشتم که می گفت عدم حضور فیزیکی کسی که دوستش دارید به درک تلخی جمعه هایی که بی "او" می گذرند خیلی کمک می کند!

الحق که راست می گفت یابن الحسن...

++بـــاد جـــــارو زدهـ و بــــاران آب  /  کوچهـ آمــــادهـ ی دیــــدار شمـــاسـت ...

+++دشمن دارد کارش را درست انجام می دهد,بدون کمی و کاستی!خوب دارند زمینه ی فرج را مهیا می کنند.دوستان تان اما ...

++++سوز بستر ما را که وقتِ خفتن نیست/مپرس مقصد ما را، مجالِ گفتن نیست ...

زاد-صاد
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۴:۳۴ ۱ نظر

:: یا رب الـحســـین ::

.

گفتن از هفده سالگی یک اتفاق بااهمیت در زندگی,می تواند مقدمه های گوناگونی داشته باشد؛"هفده سال پیش ...","هفده سال گذشته ... ","هفده بهار ..." همه ی این ها می توانست باشد...خیلی ابتدائیه های دیگری هم هستند...فکر کردم؛حالا که قرار است از این اتفاق نوجوانِ! هفده ساله,اینجا بگویم,چطور شروع کنم.هر دفعه به یک نتیجه ی متفاوت می رسیدم,الآن هم دقیقآ هدف مشخصی از ضربه زدن به کلید ها ندارم.

.

.

اگر بخواهم بگویم عینِ این هفده سال را درک کردم,غرق در اغراق نشدم.همین است؛از همان ثانیه ی ابتدایی افتادن این اتفاقِ حالا هفده ساله,متوجه بودم که چه بر سرم آمده و قرار است چطور باشد.یادم نمی آید حتا یک بار مادر مجبور بوده باشد در جواب کنجکاویِ نداشته ام بگوید:«سفر رفته,می آید!»یا حتا مجبور نبوده حقیقت را بگوید,چون خودم می دانستم!این درکِ ابتدایی من بود,اما حالا ... از چند سالِ پیش ... 

.

.

نخواستم روضه وار بنویسم-اگر هم روضه ای بوده این هفده سال,شخصی ست!-نخواستم گلایه وار بنویسم-اگر هم گلایه ای بود و هست,از نفسِ لجوجِ تربیت نشده ی است که سریع باید چشم در چشم خدا,گوشش را پیچاند,یا از ریشه کَندَش,یا از همین کارها!!-نخواستم حتا درد دل کنم-که مجاز را مجالِ ارزشمندی برای خالی کردنِ حرمِ خدا نمی دانم!-

شاید فقط خواستم بگویم چه مسخره ست این عدد هفده,یا هر عدد دیگری,که فقط ظاهرند و هیچ ارزشِ دیگری ندارند؛بودند ثانیه هایی در این هفده سال که برایم بی نهایت گذشت,بودند لحظاتی در این هفده سال که با هیچ عدد و محاسبه ای قابل ترسیم نیست ... و هستند ... و خواهند بود ...

شاید می خواستم بگویم از همان دقایق اول که فهمیدم چه اتفاقی در خانواده ام افتاده و قرار است از این به بعد چطور پیش برود,برایم همه چیز بی نهایت بود؛یکسان گذشت و من هیچ موقع درک نکردم سال گردِ اول مثلآ چه فرقی با سال گردِ هزارم می تواند داشته باشد؛وقتی که قرار است یک رابطه برای همیشه از صفحه ی زندگانی ام حذف شود...

.

.

شاید تلویحآ گفته ام این چند سال,از من چه آدمی ساخته؛آدمی که هیچ وقت نخواسته برجسته باشد,گله کند,اجرایِ عمومی بغض داشته باشد و به رویِ خودش بیاورد که چه بر سرش آمده ... آدمی که تا آمده دلش از دیدن صحنه ای یا شنیدن رابطه و خنده یِ مشترکی یا ... بلرزد,نذاشته و صدایِ این نوجوانِ هفده ساله یِ درونش,حواس ش را پَرت کرده ...

آدمی شده ام که خوب بلد است داشته ها و بود هایش را بکوباند بر سرِ حفره یِ عمیقِ  زندگانی اش ... اما قرار نیست هیچ موقع پُرش کند ... 

.

.

از موقعی که   ولا تحسَبَنَّ الذین قُتِلوا فی سَبیل الله امواتاً,بل احیاءُ عندَ ربِّهم یُرزقون   را لمس کرده ام,خودم را اختیارآ مجبور کرده ام به پذیرشش و اگر به حقیقت ش نمی رسم,زیرِ سر کودکِ لجوجی ست که چون بچگی نکرده, دلش عینیت می خواهد ... و دست هایی برای گرفتن و ... شانه هایی برای ...

.

لحظه های باقی مانده ام عُمرم-عینِ این هفده سال-مملو از وجودِ نازنینش؛ان شـــاءالله ...

.

.

******

+از آن جایی که دقیقآ هدف خاصی از سیاهه ی بالا نداشتم,حالا هم از نتیجه ی مکتسبه! بی خبرم!

++تمامِ من در این هفده سالِ یک طرف ... تـــو,یک طرف ...

+++اینجا و اینجا و اینجا ...

++++من و این روزهای سیاست؛از یک بُعدِ ماجرا : این گرد باد ها که به حرکت درآمدند,تسلیم ره بر ند که طوفان نمی کنند!

زاد-صاد
۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۱:۰۶

 :: بسم رب الحسین ::

چندبار چهره شان را دیده ام و سلام و علیکِ مختصری؛و هیچ وقت فکر نمی کردم,بهای همین دیدار های کوتاه,این همه ارزش ناک باشد ... به حدی که ...

در مسجد به مادرم گفت:«دخترتان مشهد نبودن احیانآ؟!مشهد بودم.هر جا که وارد صحن و ضریح می شدم,دختر کوچک تان را می دیدم...»پاسخ مادرم به این سوال مشخص بود؛من مشهد نبودم,مطمئنم ... اما ... نگاهِ امامم با من بود ...

عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم ...

السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی ایهاالرضا یابن رسول الله ...

فدایِ محبت تان؛آقایِ رئوف م ...

***************

+حتا خودم هم دقیقآ از میزانِ خوب بودن حالم در لحظه ی شنیدن این اتفاق,آمارِ دقیقی ندارم ...

++این,در آستانه ی ماهِ ماهِ محرم؛یعنی یادم باشد:همیشه شما قدم ها قدم,جلو ترید از مدعی هایتان ...

+++خدای نینوا!خدای حسین بن علی علیه السلام!لنگ میزنم در حفظِ حالِ خوبِ بعدِ روضه ها ... بخاطرِ دردانه ات,دست دلم را سفت بگیر ...

++++ " وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَی ءٍ حَیّ " / که حسین است زندگی ...آری!

زاد-صاد
۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۰:۳۱ ۳ نظر

::یا رئوف::

قرار بود موضوع دیگری این پست را پُر کند.

قرار بود در مورد پاییزِ دوست داشتنی ام بنویسم.

قرار بود -شاید-در مورد اتفاق این روزهای سی یا ست بنویسم.

قرار بود در مورد ...

قرار بود ...

قرار ...

خیلی قرار هاست که آدم با خودش می گذارد؛خیلی کار ها برای انجام,خیلی حرف ها برای زدن,خیلی ... خیلی تصمیم ها برای گرفتن.خیلی ...

حالا قرار های بالا که خیلی دَم دستی ست,قرار-مدار های بزرگتری مفروض است!

قرار ها را معمولآ ما پیش خودمان می گذاریم,اما آن که مدار شان می کند,ما نیستیم.آن که می داند مدار شدن قرار ها,له یا علیه ماست,ما نیستیم.خودِ خداست؛خودِ مهربان تر از مادر؛خودِ عاشق ترین به ما؛خودِ خیر حبیبی و محبوب؛خودِ ... «یا من له الاسماءالحسنی»

 

+امروز در جمع دوستانِ جان,بحث خوبی در گرفت,در مورد سبک زندگی اسلامی.بدون هیچ شرحی,خوب بود!

++صرفآ جهت عقب نماندن از سیلِ مجازی و حقیقی ابراز تآسف,نگرانی,انزجار و بُغض از تماس پرزیدت س(اِس جَمعه!),این جانب هم این حرکت رو محکوم می کنم و امیدورام ماهیت این قضیه هرچه زودتر برملا تر! شود.

+++روزهای خوبی ست.باید خوش حال باشم واِلا دچار ناشکری می شوم.به یادآوریِ دوستِ گلم:استخیرُ بالله.راستش,باورم نمی شود مورد علاقه و توجه ارحم الراحمین باشم.اما,حاشا اگر گمان بد به خدایم داشته باشم؛حاشــــا ...

بسم الله

اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَکَ اَرْجى‏ مِنْ عَمَلى‏

وَاِنَّ رَحْمَتَکَ اَوْسَعُ مِنْ ذَنْبى‏

اَللّهُمَّ اِنْ‏ کانَ ذَنْبى‏ عِنْدَکَ عَظیماً، فَعَفْوُکَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى‏

اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ‏اَکُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ‏ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى‏ وَ تَسَعَنى‏

لِأَنَّها وَسِعَتْ کُلَّشَىْ‏ءٍ

بِرَحْمَتِکَ‏ یااَرْحَمَ الرَّاحِمینَ

زاد-صاد
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۱ ۲ نظر

.::یا مالک یوم الدین::.

تا فکرم می رود که شلوغ بازی دربیاورد,سریع دستش! را گرفته و به راه راست می آوَرَمش؛چه رسد به نگاشتن؛که تا می رود دستم روی کیبورد بضربَد! ...این لحظه ها,لحظه های من نیست انگار؛لحظه های من نیست که بخواهم فکر کنم یا بنویسم؛آزموده ام,نیست که نیست!غمی هم نیست البته؛آسمانِ خدا همیشه یک هوا نیست چه رسد به این دو پایِ پیچیده یِ هر لحظه به یک حالِ قَرَم قات!!

این منم!یک دو پایِ خسته از هر لحظه به یک حال بودن.نمی نویسم,به فکرم اجازه ی جولان نمی دهم.خسته م از هر چیزی را یک جوری دیدن,دنبالِ سببِ هر چیز بودن.خسته م از ساعت ها فکر و فکر و فکری که آخرش,تَهَش,می بینم که هیچی به هیچی!خسته م از موشکافی های مدام.خسته م از دید زدنِ زیرِ پاهایم,دید زدنِ زمین,تا شاید علتی پیدا شود برای معلولی.خسته ام عمیقآ ...

سر به هوا بودن خوب است.نگاه به آسمان داشتن.بی توقع,بی کینه,بی ... بی ... بی تمامِ اینها بودن,زندگی را آرام می کند...

**جـــمــــیعآ لله و مــــن الله**

                                                                       

کفر متحرک به اسلام می رسد ولی اسلام راکد,پدربزرگِ کفر است.سلمان ها در حالیکه کافر بودند,حرکت شان آنها را به رسول صلی الله علیه منتهی کرد و زبیر ها در حالیکه با رسول صلی الله علیه بودند,رکودشان آنها را به کفر پِی وَند زد.(استاد ع.ص/کتاب حرکت/ص12)  

عبارت نفس گیری ست!مثلِ سیلی می ماند!انگار روبروی آینه ایستاده باشی و یک عیبِ گل درشتت را نگاه کُنی؛اعوذُ بالله الرحمن الرحیم من الاسلام راکد!!

+همه چیز را از او و با او و در او دیدن,عجیب همه چیز را آسان و اتمسفر آدم را خوب می کند ...

++شهید مدق:اگر دل ت با خدا صاف باشد,خوردنت,خوابیدنت,خنده ها و گریه هایت برای خدا باشد,اگر حتا برای او عاشق شوی,آن وقت بدی نمی بینی,بدی هم نمی کنی,همه چیز زیبا می شود.(:کلهم زندگی که عاشقانه باشد,حل است ...)

+++نمی دانم بعضی ها می نشینند به چی ها فکر می کنند!!وقتی سه دانه از وزا از اتوبوسِ بهارستان-پاستور جا ماندند,تیتر می زنند:2ماه(یا 3ماه)از سن وزرا کم شد!!! :| :| :| آدم می ماند جدآ ...

++++اللهم انی اسئلک صبرالشاکرین لَک و عمل الخائفین مِنک و یقین العابدین لَک ... 

زاد-صاد
۰۴ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۷ ۳ نظر